ماجراهاي آترين و برف بازي
سلام گل دخترم
دو شب پيش برف اومد البته خيلي نبود ولي كمي رو زمين نشست ، ديروز هم ما با خانواده سوگند و هانيه جون رفتيم بيرون اولش كه كلي دنبال جايي كه برف باشه گشتيم ، بيشتر برفا آب شده بود و برف زيادي رو زمين نبود خلاصه بعد كلي چرخيدن اين ور و اونور بالاخره باباامان تو جنگلاش برف مونده بود و پياده شديم
اينقدر لباس تنت كرده بودم كه نمي تونستي تكون بدي خودتو خيلي خنده دار بود تا ميومدي خم شي ايقدر سنگين شده بودي كه ميوفتادي وقتي هم كه نشسته بودي و مي خواستي بلند شي با كلي هن و هن بلند مي شدي
خيلي خنده دار شده بودي
خلاصه خيلي لذت بردي اولش كه كلي سرسر بازي كردي
بعد هم برف بازي برف از زمين بر مي داشتي و پرت مي كردي سمت بقيه شيطون من
هانيه جون با كلي زحمت يه آدم برفي كوچولو درست كرد آخه برف كم بود بعد كه اومديم كنار آدم برفي عكس بندازيم تو بغل من كه بودي با شيطنت تمام پاهاتو دراز كردي و يه لگد به آدم برفي زدي من محكم نگهت داشته بودم ولي تو تمام تلاشتو مي كردي و آدم برفي رو لگد بزني آخرهم كار خودتو كردي و خرابش كردي
خيلي خوش گذشت عزيزم موقع برگشتن هم عينك زده بودي و فكر مي كردي خيلي خوشگل شدي و به همه مي گفتي منو نگاه كنيد