آترينآترين، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

✿آترين يكي يه دونه✿

پاره تنم

سلام عشقم، نفسم من مريم هستم مامان آترين.آترين شيطون.من يك مقدار دير با ني  ني وب لاگ و درست كردن وب لاگ واسه دخترم آشنا شدم واسه همين به مرور خاطرات گذشته آترين رو مي ذارم تو وب لاگش امروز مي خوام يكم از دختر نازم بنويسم آترين من خيلي شيطونه هر چي از شيطونياش بگم كم گفتم خيلي بازيگوش و پرتحركه بازي رو خيلي دوست داره خيلي كنجكاوه دوست داره همه چي رو كشف كنه چند وقت پيش تو آشپزخونه مشغول آشپزي بودم يهو صداشو از پشت سرم احساس كردم تا برگشتم ديدم وااااي رفته بالاي اپن از تو هال از رو مبل رفته بود بالا و از رو مبل اومده بود رو اپن حالا رو اپن هم كلي دكوري چيده شده و از بغل اين وسايل كه جاي خيلي كمي هم بود رد شده و رفته گوشه نشسته و تك...
2 اسفند 1390

ماجراهاي آترين و برف بازي

سلام گل دخترم دو شب پيش برف اومد البته خيلي نبود ولي كمي رو زمين نشست ، ديروز هم ما با خانواده سوگند و هانيه جون رفتيم بيرون اولش كه كلي دنبال جايي كه برف باشه گشتيم ، بيشتر برفا آب شده بود و برف زيادي رو زمين نبود خلاصه بعد كلي چرخيدن اين ور و اونور بالاخره باباامان تو جنگلاش برف مونده بود و پياده شديم اينقدر لباس تنت كرده بودم كه نمي تونستي تكون بدي خودتو خيلي خنده دار بود تا ميومدي خم شي ايقدر سنگين شده بودي كه ميوفتادي وقتي هم كه نشسته بودي و مي خواستي بلند شي با كلي هن و هن بلند مي شدي  خيلي خنده دار شده بودي خلاصه خيلي لذت بردي اولش كه كلي سرسر بازي كردي بعد هم برف بازي برف از زمين بر مي داشتي و پرت مي كردي سمت ب...
3 بهمن 1390

ماجراهاي آترين و تولد الينا

عزيزم ديروز تولد الينا جون بود.الينا دو سال از تو بزرگ تره .يعني ديروز جشن تولد چهارسالگيش بود.من ديروز شيفت عصرم بود و دير رفتيم تولد كلي هم تو خونه تلاش كردم تا بتونم موهاتو ببندم و مجبور شدم قوطي پنكيك رو بدم دستت تا مشغول شي و تا جايي كه مي شد موهاتو محكم بستم تا نتوني بازشون كني و تو هم تو اين فاصله كلي پنكيك ماليدي به صورتت و حسابي سفيد شدي البته سفيد بودي سفيد تر شدي خلاصه ديروز بالاخره تيپ دخترونه زدي و رفتي مهموني.داستاني داشتيم با تو و بقيه بچه ها ،موقع شمع فوت كردن كه شد طبق رسم هميشه داشتي خودت مي كشتي كه بتوني فوت كني شمع ها رو.خيلي خالب بود.فدات عسلم اينجا مثلا مودب نشستي واسه عكس انداختن آترين و سايان ...
6 آذر 1390

اولين عكس رسمي آترين خانم

عزيز دلم چند روز پيش رفتيم آتليه واسه انداختن عكس 4*3 براي دفتر چه بيمه.چون دو سالت شده بايد دفترچه بيمه عكسدار مي شد . قربون اون خندت برم كه خيلي خانم و ناز افتادي تو عكس عزيزم ديشب تولد راشين جون بود از اول مراسم تو وسط در حال رقصيدن بودي اصلا نمي شستي با هر آهنگي مي رقصيدي دست سوگند رو هم مي گرفتي و مي برديش وسط كه برقصه حسابس مجلس گرم كن شده بودي ولي موقع كيك و شمع روشن كردن كه شد واي ي ي ي امان از دست تو داشتي خودتو به در و ديوار مي زدي كه شمع فوت كني خيلي خيلي جالب و خنده دار بود شمع ها رو كه روشن مي كردن تمام نفس فوت مي كردي رضا اذيتت مي كرد و جلوي صورتت رو مي گرفت ولي تو دست از تلاش بر نمي داشتي .صحنه هاش خيلي خنده دا...
22 آبان 1390

دومين جشن تولد آترين يكي يه دونه

عزيز دلم امروز 7 آبان ماه سال 1390 دو سال پيش دقيقا همچنين روزي بود كه خداي مهربون تورو به ما داد خداي مهربون واقعا خدا چقدر مهربونه و به من و بابا لطف داشته كه يه فرشته بهمون داد علي رغم چيزايي كه تو زندگيم ازم گرفت بازم شكرش مي كنم كه گرماي وجود تورو به زندگيمون بخشيد و با وجود توئه كه مي تونيم فقدان چيزاي ديگه اي كه تو زندگي كم داريم و تحمل كنيم تو يه فرشته اي و امروز از ياداوري اون روز خوب لذت مي برم و لحظه لحظش رو تو ذهنم دارم مرور مي كنم چقدر خوب بود و چقدر شيرين بود الانم كه مي بينمت پيشرفتات رو مي بينم بزرگ شدنت رو مي بينم بيشتر از اون روز خوشحالم كه دو سال تونستم لحظه لحظه قد كشيدنت و بزرگ شدنت رو ببينم و من و بابا ...
9 آبان 1390

آترین کوچولو

عزیزمی آترینم همه میگن آترین حیلی شبیه منه البته بعضی ها هم می گن شبیه بابا سیامکه ولی شیاهتش به مامانش بیشتره خودت قضاوت کن .شبیه مامان یا بابا؟                                                ( مامان آترین )                                   ...
25 شهريور 1390